روز تاسف برانگیز...

امروز یه روز غیر قابل باور روز فوت مرتضی پاشایی عزیز خواننده ای که آهنگ هاش واسمون خاطره شد 

خیلی ناراحتم خدا بیامرزتت هنوز واست زود بود.


آدم در خلوت به همه چیز فکر می کند. مثلا اینکه بعد رفتنش چه اتفاق هایی می افتد.
گفتم که زندگی برایم مانند یک نمایشنامه است و هر داستانی، یک جایی تمام می شود. به قول امام علی(ع) طوری زندگی کن که انگار فردا نیستی و طوری هم زندگی کن که انگار سالها زندگی خواهی کرد. من در این مدت تلاش کردم این طور باشم.
یک نکته مهم در مورد من این است، در کنسرت ها وقتی هواداران دعایم می کنند من انها را لب خوانی می کنم و انرژی آنها را احساس می کنم...

 *  *   *
نمی شود که به ماجرا فکر نکرد. به هر حال مسئله کوچکی نیست. داستان یک تنیس باز مشهور را شنیدم که با تزریق خون آلوده؛ بیماری ایدز گرفت. زمانی که در باره ماجرا از او پرسیدند که چرا تو؟ گفت:« در تمامی سال هایی که کاپ قهرمانی را گرفتم نگفتم چرا من؟ حالا چطور می توانم بگویم؟» این داستان خیلی روی من تاثیر گذاشت...

حرف های مرتضی پاشایی در گفت و گو با یک مجله خانوادگی

حسنـی قصـه ها؛ به روا یـت امـروزی، تـو دنیـای مجـازی

حسنی نگو جوون بگو


علاف و چش چرون بگو


موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه


نه سیما جون، نه رعنا جون


نه نازی و پریسا جون


هیچ کس باهاش رفیق نبود


تنها توی کافی شاپ


نگاه می کرد به بشقاب !


باباش می گفت: حسنی می ری به سربازی ؟


نه نمی رم نه نمی رم


به دخترا دل می بازی ؟!


نه نمی دم نه نمی دم


گل پری جون با زانتیا


ویبره می رفت تو کوچه ها


گلیه چرا ویبره میری ؟


دارم میرم به سلمونی


که شب برم به مهمونی


گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین


یه کمی به من سواری می دی ؟!


نه که نمی دم


چرا نمی دی ؟


واسه اینکه من قشنگم، درس خونم و زرنگم


اما تو چی ؟


نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری


موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه


در واشد و پریچه


با ناز اومد توو کوچه


پری کوچولو، تپل مپولو، میای با من بریم بیرون ؟


مامان پری، از اون بالا


نگاه می کرد تو و کوچه را


داد زد و گفت : اوی ! بی حیا


برو خونه تون تو را بخدا


دختر ریزه میزه


حسابی فرز و تیزه


اما تو چی ؟


نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری


موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه


نازی اومد از استخر


تو پوپکی یا نازی ؟


من نازی جوانم


میای بریم کافی شاپ ؟


نه جانم


چرا نمیای ؟


واسه اینکه من صبح تا غروب، پایین، بالا، شمال، جنوب، دنبال یک 


شوهر خوب


اما تو چی ؟


نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری


موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه


حسنی یهو مثه یه جت


رسید به یک کافی نت


اون شد و رفت تو چت رووم


گپید با صدتا خانووم!


هیشکی نگفت کی هستی ؟


چی کاره ای چی هستی ؟


تو دنیای مجازی


علافی کرد و بازی


خوشحال و شادمونه


رفت و رسید به خونه


باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟


اره که می خوام اره که میخوام


چاهارتا شرعن بگیرم ؟


اره که می خوام اره که میخوام


حسنی اومد موهاشو


یه خورده ابروهاشو


درست و راست و ریس کرد


رفت و تو کوچه فیس کرد


یه زن گرفت و شاد شد


زی ذی شد و دوماد شد

ناامیدی و دست و پا زدن در مرداب افسردگی


معمولا هر کسی در هر دوره از زندگی دچار افسردگی میشود در واقع وقتی نسبت به شرایط به وجود آمده در زندگی مان احساس بدی داریم و افسرده هستیم، مدام آرزو می کنیم کاش هر چه سریع تر از این وضع خلاص شویم و روحیه مان خوب شود. این موضوع بسیار طبیعی و از ویژگی های انسان است، چرا که او دوست دارد هیچ موضوعی روزگارش را تیره و تار نکند، اما متاسفانه این تفکر و این گونه تلاش مان برای رهایی از اندوه، ممکن است نتیجه ای کاملا معکوس بدهد و ما را به وادی افسردگی عمیق تری بکشاند. مقاومت در برابر این شرایط موجب می شود بیش از هر لحظه دیگر روی مشکل خود متمرکز شویم و احساس مان بدتر شود، زیرا فکر کردن به وضع موجود لحظه ای رهایمان نمی کند و ما را آسوده نمی گذارد. حقیقت این است که هرگز نمی توان روی همه چیز تسلط داشت و آن را کنترل کرد. بویژه اگر موضوعی بشدت آزارمان داده باشد، وقتی سعی کنیم به زور خود را از افسردگی برهانیم بیشتر مضطرب شده، گرفتار احساسات بد و ناخواسته دیگری نیز می شویم. بنابراین گاهی اوقات بهترین روش این است که دست از کنترل اوضاع بردارید و مقاومت نکنید. تنها باید بپذیرید که مشکلات و ناراحتی های معمول زندگی زودگذر هستند و طی زمان برطرف می شوند و آن گاه رهایی از افسردگی آسان تر می شود

بیزاری از احساس بد
در لحظات افسردگی معمولاافکاری مانند: "دارم دیوانه می شوم"، "این وضع هیچ وقت تمامی ندارد."، "چرا نمی توانم مثل بقیه از زندگی لذت ببرم." و "من خیلی بدبخت هستم" به سراغ مان می آید. ذهن مان شروع به افزودن احساسات منفی جدیدتری به احساسات بد قبلی می کند و بتدریج ترس از گرفتار ماندن در این افسردگی اوضاع را وخیم تر می کند. در واقع این ذهن فرد افسرده است که همه چیز را برایش مشکل و غیرقابل تحمل تر می کند. می توانید با یک آزمایش کوچک پی به صحت این موضوع ببرید. هر وقت موضوعی شما را ناراحت کرد، به آن بدون هیچ نوع دغدغه فکری نگاه کنید و هرگز آن را ارزیابی نکنید و اجازه دهید زمان آن را حل کند، سپس متوجه می شوید که آن موضوع ناراحت کننده چقدر راحت از کنارتان می گذرد و هرگز شما را به افسردگی نمی کشاند. با این روش دیگر بی جهت ذهن تان دچار آشوب و دلواپسی نمی شود. در حقیقت وقتی موضوعی بد با فرآیندهای ذهنی حمایت نشود بسرعت ضعیف می شود و دیگر توان افسرده کردن شما را ندارد. بنابراین با افکار منفی، موضوع ناراحت کننده را تغذیه و نیرومند نکنید تا زودتر به آرامش برسید

مقایسه نکنید
"حیف، وقتی افسرده نبودم، همه چیز چقدر خوب بود."، "چه روزهای خوبی داشتم و اکنون چقدر بدبخت هستم. چرا نمی توانم به گذشته برگردم؟" بیشتر مردم هنگام غم و اندوه به این چیزها بسیار فکر می کنند، اما متوجه نیستند که این افکار نه تنها چیزی را تغییر نمی دهد بلکه بیشتر صدمه می زند و حال فرد را بدتر می کند. اگر می خواهید از شر افسردگی خلاص شوید دست از مقایسه زمان فعلی تان با روزهای خوش گذشته بردارید. فراموش کنید که در گذشته چه داشته و اکنون چه چیزی را از دست داده اید. آنچه پیش آمده، پیش آمده است. به جای فکر کردن به گذشته به زمان حالتان بیندیشید. این که اکنون چه دارید و چگونه می توانید با امکانات فعلی تان بحران را از سر بگذرانید مهم است. به این ترتیب قدرت تحمل تان را بالاببرید

طرح سوال های بی فایده، ممنوع
بسیاری از مردم هنگام افسردگی از خودشان سوال های بی فایده می کنند. مانند: "چه وقت این شرایط بد تمام می شود؟"، "چرا من باید اینقدر گرفتار باشم؟" و "چه کار کردم که مستحق این شرایط هستم؟" معمولاپاسخ این نوع سوال ها تنها به فرد کمک می کند منبع تیری را که به قلبش فرورفته، پیدا کند و کاری بهتر از این صورت نمی دهد و البته در روزهای افسردگی دانستن این که بلااز کجا بر سرتان نازل شده، اصلااهمیتی ندارد. چیزی که اکنون مهم است این ​​که آن تیر را چگونه از قلب تان بیرون آورید. سوال هایی مانند "چرا من؟" وضع تان را بدتر می کند و مدام در مورد موضوعی که پیش تر اتفاق افتاده احساس بدتان را تازه نگه می دارد. روی کارهایی که در رهایی از افسردگی موثر است متمرکز شوید و با این سوال های بیهوده خود را عذاب ندهید

ترس را کنار بگذارید
گاهی اوقات از موضوعات مختلف می ترسیم و اصلاهم عجیب نیست، زیرا طبیعت انسان به گونه ای است که در برابر مواردی که آنها را تهدید می داند، بترسد تا بتواند واکنش مناسب جنگ یا گریز از خود بروز دهد، اما متاسفانه افرادی که گرفتار افسردگی هستند، از بی اهمیت ترین موارد هم مثل حرف زدن با مردم دچار ترس می شوند. این نوع وحشت نیز افسردگی شان را شدیدتر می کند. باید بیاموزید که ترس های ما همیشه برخاسته از تهدید های واقعی نیست و گاهی اوقات مغلطه ای بسیار ساده است. در واقع ترس های غیرواقعی مانند زنگ خطر آتش است که درست کار نمی کند و همیشه بی موقع فعال می شود و باید فهمید هر بار که صدایش در می آید به معنای وجود آتش نیست. بنابراین بیاموزید به تمام هشدارهای درونی تان توجه نکنید و بگذارید هر قدر می خواهد زنگ بزند. حتی برای خاموش کردن آن تلاش نکنید، فقط صدایش را نادیده بگیرید. به عبارتی با جدی نگرفتن ترس های بی مورد، شانس رهایی از افسردگی تان را افزایش می دهید

احساس شرمندگی را کنار بگذارید
معمولا افرادی که دچار افسردگی هستند احساس شرمندگی و خجالت وجودشان را پر می کند. آنها احساس می کنند وجودشان پر از عیب و ایراد است که گرفتار چنین شرایطی شده اند و دائم خود را سرزنش می کنند. این بی رحمی با خود موجب فرورفتن به افسردگی عمیق تری می شود. بنابراین سعی کنید هرگز خود را سرزنش نکنید و از خودتان خجالت نکشید، حتی اگر مقصر واقعی خودتان بودید. شما در هر حال برای رهایی از دام افسردگی به آرامش نیاز دارید

اگر توانستید به موارد گفته شده بخوبی توجه کنید، اکنون آنقدر آرام شده اید که بتوانید به این موضوع که علت افسردگی تان چیست، بیندیشید. متاسفانه بیشتر خطایی که افراد مبتلابه افسردگی نشان می دهند این است که سعی نمی کنند دلیل افسردگی شان را شناسایی کنند و خود را همان طور درمانده رها می کنند. گاهی اوقات تنها یک احساس غیرواقعی نسبت به موضوعی شما را دچار افسردگی کرده است که با شناختن آن می توانید دوباره شادی را به خود برگردانید. فراموش نکنید بیشتر مواقع این خود ما هستیم که وجودمان را با تفکرهای نادرست غرق در اندوه می کنیم. عکس این موضوع نیز می تواند رخ دهد و می توانید شادی را از اعماق وجودتان بیابید و به خودتان کمک کنید. اگر دلایل افسردگی تان کاملاواقعی و اساسی است، به عزیزان تان اجازه دهید شما را کمک کنند یا از کمک مشاوران متخصص استفاده کنید. فراموش نکنید که باید هرچه سریع تر از دنیای افسردگی بیرون بیایید. باید دوباره یادآوری کرد که قرار گرفتن در حالت افسردگی می تواند ریشه هایی کاملاطبیعی داشته باشد، مانند زمانی که فرد از چیزی می ترسد و می خواهد فرار کند یا تصور می کند همه چیز علیه اوست و خودش را بی پناه می بیند و از این دست موارد. تنها کاری که باید کرد توجه نکردن به این افکار منفی و شوم است و در عوض روی کارهایی که می تواند ما را از افسردگی برهاند باید متمرکز شد

دل نوشته های جالب هموطنان بر روی اسکناس

اسکناس یه سند ملی محسوب میشه اگرچه امروز تبدیل به یه کاغذ بی ارزش شده حتی کم ارزش تر از کاغذ دیواریه توی خونه ، گاهی اوقات هم اینقدر دست بدست میشه باید بشوریش! چی میگن باید پول شویی کنی گاهی اوقات هم توش نوشته هایی میبینی که برات خاطراتی زنده میشه از اعتراضات مردمی گرفته تا لیلی و مجنون و بدهکاری آخر ماه...

بقیه ش توی ادامه ی مطلب... 

ادامه مطلب ...