زن، چراغ خانه است

می گویند زن، چراغ خانه است.


اما


لابد شنیده اید که در همین راستا، بعضی ها طرفدار "چلچراغ" شده اند


و بعضی ها هم تمایل به "صرفه جویی در مصرف برق" دارند!


با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:

دوست دختر:

چراغ گرد سوز! (در بلاد کفر، آن را GF می گویند. تحقیقات نشان داده


این لغت، مخفف عبارت Gerdsooz Fitile (فتیله گردسوز) می باشد که


در شرایط اضطراری، روشنایی اندکی می افروزد و خاموش شدنش


سه سوته است و یک فوته!)


معشوق:


لامپ مهتابی! (در راستای رمانتیک بودن قضیه!)


همسر موقت:


لامپ کم مصرف!


همسر دائم:


همان چراغ خانه


همسر مطلقه:


لامپ سوخته!


همسر ایده آل:


چراغ جادو! (هردو افسانه اند!)


و اما شعر مرتبط:


با غول چراغ، آرزویی بکنید


از او طلب فرشته خویی بکنید


یک دانه بس است زن، مگر نشنیدید


خواهشا" در مصرف برق صرفه جویی بکنید

گفتگو با خدا...

کاری ندارم این نوشته واسه سال 2001 حتی 2باره خوندنش ارزش داره تقدیم به کساییکه نخوندنش و کساییکه خوندنش و 2باره میخوننش

به یاد روزای آموزشی که دلم تنگ شده واسش


خواب دیدم در خواب با خدا گفتگوئی داشتم.

خدا گفت : پس می خواهی با من گفتگو کنی ؟

گفتم: اگر وقت داشته باشی؟

خدا لبخند زد و پاسخ داد: وقت من ابدی و بی پایان است. چه سوالی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟

گفتم: چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟

خدا پاسخ داد...

اینکه آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند.

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.

این که سلامتشان را صرف به دست آوردن پول می کنند .

و بعد پولشان را خرج به دست آوردن دوباره سلامتی .

اینکه با نگرانی نسبت به آینده زمان حال فراموششان می شود ، آنچنان که نه دیگر در زمان آینده زندگی می کنند و نه در حال.

اینکه چنان زندگی می کنند که گوئی هرگز نخواهند مرد و چنان می میرند که گوئی هرگز زنده نبوده اند

بعد پرسیدم...

به عنوان خالق انسانها می خواهید آنها چه درسهائی از زندگی بگیرند؟

خدا با لبخند پاسخ داد...

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد، اما می توان محبوب دیگران شد.

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.

یاد بگیرند که ثزوتمند کسی نیست که دارائی بیشتری دارد، بلکه کسی است که آرزوی کمتری دارد.

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توان زخمی عمیق بر دل کسانی که دوستشان دارند بگذارند و سالها وقت لازم است تا آن زخم التیام یابد.

با بخشیدن ، بخشش را یاد بگیرند.

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند، اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند .

یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع ثابت نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند ، بلکه خودشان هم باید خودشان را ببخشند.

و یاد بگیرند که من اینجا هستم، در نزدیکیشان، همیشه.


بر گرفته از کتاب گفتگو با خدا نوشته ریتا استریکلند ترجمه علی محب خسروی

سلام!!!

بازم سلام

2باره اومدم اتفاقی شد فکرشو نمی کردم برگردم اما برگشتم

حضور آنجلینا جولی در فیلم مسعود ده نمکی جدی شد!

حضور آنجلینا جولی در فیلم مسعود ده نمکی جدی شد!


تیتر: ده‎نمکی پیشنهاد بازی آنجلینا جولی در فیلمش را نپذیرفت


بعد از رؤیت این تیتر در خبرگزاری فارس، مرغ خیال به پرواز درمی‎آید و یک شب


بارانی را در ذهن مجسم می‎کند. در این شب بارانی آنجلینا جولی که دارد توی


آشپزخانه برای خودش و برَد و بچه‎‎ها ماکارونی درست می‎کند، ناگهان تلفن را


برداشته و شماره مسعود ده‎نمکی را می‎گیرد: اول ۹۸، بعد ۰۹۱۲، بعد بقیه


شماره. تلفن بوق می‎زند. یک بوق، دو بوق، سه بوق، ده بوق. اما مسعود تلفن


را برنمی‎دارد. چون آدم‎‎های معروف تلفن‎‎های ناآشنا را جواب نمی‎دهند. آنجلینا


دوباره شماره می‎گیرد، سه‎باره می‎گیرد، چهارباره می‎گیرد، پنج‎باره می‎گیرد.


بالأخره در مرتبه ششم (یادمان باید شش یک عدد فراماسونری شیطانی است)


مسعود به پیش‎شماره دقت می‎کند: بله. تلفن از آمریکاست. مسعود [به دوربین


نگاه می‎کند و] می‎گوید:


- یعنی کی می‎تونه باشه این‎وقت شب…

 

امید مهدی نژاد


امید مهدی نژاد


و دکمه call موبایلش را فشار می‎دهد. تماس برقرار می‎شود:


آنجلینا: مای دیر مسعود، سلام.


مسعود: علیکم‎السلام. شما؟


آنجلینا: آنی هستم. آنجلینا. آنجلینا جولی.


مسعود: همون آنجلینا جولی مشهور؟


آنجلینا: یس. من هست خودم.


مسعود: برو آبجی. برو خودتو سیا کن.


آنجلینا: نو، نو. آی ام خودم. آنجلینا جولی. خانم برد پیت.


مسعود: اگه راست می‎گی اسم سه تا از فیلم‎‎هایی که بازی کردی بگو.


آنجلینا: [...]، [...] و [...] (توضیح: برای ممانعت از ترویج فیلم‎‎های مبتذل


هالیوودی، نام فیلم‎‎ها حذف شد.)


مسعود: من که این فیلم‎‎ها رو ندیدم. حالا گیرم که همینه. فرمایش؟


آنجلینا: مای دیر مسعود. یو نو که من هست سوپراستار. من در هر فیلم پلی


نمی‎کنم. اما وقتی اخراجی‎‎های یک و دو و مخصوصا سه رو دیدم، به خودم گفتم


که باید برای تو پلی کنم در شماره چهار یا هرچی دیگه هست. پلیز.

 

مسعود ده نمکی


مسعود ده نمکی: فیلمسازی که افتخار بازی در فیلمهای او نصیب هر کسی


نمی شود!


مسعود: خواهر من، ببین، فیلم من ارزشیه. حالا درسته توش سیما و مینا و


بوی باقالی و گوزینش و این‎ها داره، اما این‎ها برای جذب مخاطبه. اما اینو بدون


که من مفاهیم ارزشی رو به پای جذابیت‎‎ها ذبح نمی‎کنم. مجید سوزوکی‎‎ها


واقعی‎ هستن، بایرام‎ها، بیژن مرتضوی‎ها، گرینوف‎ها، همه و همه واقعی


هستند. اما تو چی؟ مرگ بر ابتذال، مرگ بر هالیوود. کاری نداری می‎خوام قطع


کنم…


آنجلینا: صبر کن. برد هم این‎جاست می‎خواد باهات صحبت کنه.


مسعود: به برد سلام برسون بگو من هیچ حرفی با زوج‎‎های هنری مبتذل ندارم.


خداحافظ.


آنجلینا: قطع نکن، به‎خاطر خدا…


مسعود: ای بابا…


آنجلینا: مستر سرتیپی با مدیر برنامه من صحبت کرد. من با حجاب به ایران آمد.


من با حجاب هم بلد هست.


مسعود: ببین خواهر من، مسأله فقط حجاب نیست که. مسأله حاج فرج‎الله


سلحشوره. می‎دونی اگه بفهمه چه ماجرا‎هایی درست می‎شه.

 

آنجلینا جولی


گفته می شود وقتی آنجلینا جولی از پشت تلفن این پیشنهاد را می داد، آن


آنجلینای همیشگی نبود و حجاب خود را کاملا رعایت کرده بود


آنجلینا: اوه، دایرکتور آو یوزارسیف. من خیلی دوست داشت در زلیخا پلی کرد،


اما کم‎توفیق بود.


مسعود: خواهر من، موسی به دین خود، عیسی به دین خود. شما از اون‎طرف


ارزش‎‎های خودتون رو فیلم کنید، ما هم از این طرف مال خودمونو. کاری هم


به‎کار هم نداشته باشیم. دنبال دردسر می‎گردی؟ به برَد سلام برسون.


باااااااااااای‎ی‎ی…


*


همه این تخیلات‎زاده ذهن بیمار امثال ماست. اصولا انسان با دیدن خبر‎های


خبرگزاری فارس به‎سرعت باید متوجه ‎شود که ماجرا اساسا یک چیز دیگر است.


لذا مرغ خیال نیز پس از انجام تصورات تخیلی فوق به لانه برگشت و گرفت


خوابید.