گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول
رفتم نشستم کنارش
گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟
تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
دیشب حالش بد شد و مرد
با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟
تا دیروز میخریدم برای عشقم
امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!
اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد
با مردونگی گفت:بگیر
باید از نو شروع کرد
تو بدون عشقت,من بدون خواهرم...!
به نظر شما تو کدوم کشوره که مردمش تو دستشویی فکر می کنند، تو حمام آواز می خوانند، سر کلاس می خوابند، تو رختخواب تلفن حرف می زنند، موقع درس خوندن بازی می کنند، موقع تلویزیون دیدن فیس بوک چک می کنند، موقع فیس بوک چک کردن غذا می خورند، موقع خواب بیدارند، موقع بیداری خوابند، سر کار روزنامه می خوانند و اوقات فراغت کار می کنند...؟