حقیقت کوچک از نگاه صحیح به زندگی...

حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را صد در صد بسازند.

اگر
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
برابر باشد با:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26
آیا برای خوشبختی و موفقیت تنها تلاش سخت کافیست؟
تلاش سخت Hard work
H+A+R+D+W+O+R+K
8+1+18+4+23+15+18+11= 98%
آیا دانش صد در صد ما را به موفقیت می رساند؟
دانش Knowledge
K+N+O+W+L+E+D+G+E
11+14+15+23+12+5+4+7+5= 96%
عشق چگونه ؟
عشق Love
L+O+V+E
12+15+22+5= 54%
خیلی از ما فکر می کردیم که اینها مهمترین باشند، مگه نه ؟!
پس چه چیز 100 % را می سازد ؟؟؟

پول ؟
پول Money
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25= 72%
نه
اینها کافی نیستند، پس برای رسیدن به اوج چه باید کرد؟!

نگرش Attitude
A+T+T+I+T+U+D+E
1+20+20+9+20+21+4+5= 100%


آری !
اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم
زندگی 100% خواهد شد
نگرش، همه چیز را عوض می کند
نگاهت را تغییر بده و چشمهایت را دوباره بشوی
همه چیز عوض می شود.

بابا مامان دوووووووووووووستوووووووووووووون داااااااااررم

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن.
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتی همه مادرای دنیا...



پدرم ، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند !

شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان ...



خورشید

هر روز
دیرتر از پدرم بیدار می شود
اما
زودتر از او به خانه بر می گردد !

به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !!!



سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛

 

سلامتیه اون پسری که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...
..
 20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت....
... ... ... ... ..
 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!!
..
باباش گفت چرا گریه میکنی..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نمیلرزید...!



همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

ولی پدر ...
... ... ... ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم ...
به سلامتی پدر و مادرها


(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛
اشک‌های مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش .

 


دست پر مهر مادر
تنها دستی ست،
که اگر کوتاه از دنیا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...



پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!!
... ... ...
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه : بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه : بابا تو شیری...!!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتی هرچی پدره



مادر
تنها کسیست که میتوان "دوستت دارم"‌هایش رااا باور کرد
حتی اگر نگوید...???

 

سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه
اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش!



مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....



پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

 

مردان پیامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پیامبران را توانسته‌اند به زیر سوال ببرند؛
ولی قداست مادران را هرگز..!


 

آدم پیر می شود وقتی مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــ دا میزند اما جوابی نمیشنود.........
ممماااااااااااادددددددررررررر. .............



تو 10 سالگی : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگی : " ولم کنین "
تو 20 سالگی : " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگی : " باید از این خونه بزنم بیرون"
تو 30 سالگی : " حق با شما بود"
تو 35 سالگی : "میخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگی : " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو  هفتاد سالگی : " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...!
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...



بهشت از آن مادران است در حالی که به جز پرستاری و نگهداری از فرزندان ، هیچ حق دیگری نسبت به آتها ندارند و برای بیشتر چیزها اجازه ی بابا لازم است !!!!!

 

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری




اگر 4 تکه نان  خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشید
کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است.

باز این چه شورش است که در خلق آدم است.

کربلا عصاره بهشت است و عاشورا آبروی عشق. اگر کربلا نبود هیچ گلی از زمین نمی رویید و مشام هیچ انسان آزاده ای حقیقت را استشمام نمی کرد. اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود امروز عشق بر سر هر کوی و برزنی بیگاری می کرد.
حسین آمد و عشق را آبرو بخشید و عباس با دستان بریده و لبان خشکیده با مشکی زخمی عشق را سیراب کرد تا حرف و حدیثی باقی نماند؛ زینب عشق را تداوم بخشید و آن را در گستره زمین و آسمان منتشر کرد تا از آن پس تمام عاشقان وامدار حماسه عاشورا باشند.
کربلا قبله الهام عاشقان شد و عاشورا میعادگاهی برای آنان که می خواهند نماز عشق را در محرابی به بلندای تاریخ بپا دارند.
از آن روز زندگی معنا یافت که حسین (ع) بر کتیبه دل ها نقش بست و عاشورا- این راز نهفته- مضمون تمام ناگفته ها شد.


ای   پاره   های   زخم    فراوان    پیکرت
                                                                   ما  را  ببر  به مشرق  آیینه گسترت

خون از  نگاه تشنه گل شعله  می کشد
                                                                  داغ است بی قراری گل های  پرپرت

با   من  بگو    چگونه  در   آن   برزخ   کبود
                                                                   دیدند     زینبی   و    نکردند    باورت

من  از   گلوی   رود   شنیدم  که    آفتاب
                                                                   می سوزد  از خجالت دست  برادرت

یک کوفه می دوم، به صدایت نمی رسم
                                                                   یعنی  شکسته اند  دو  بال   کبوترت

ما  را   ببخش ما  که  در  آن  جا  نبوده ایم
                                                                   ای   امتداد  زخم  به  پهلوی   مادرت


با تشکر از محسن احمدی